من عاشقم
نمی دانم چگونه بگویم
اما هر روز
با خیال طلوع چشم هایت
متولد می شوم
و هر شب
با خیال بستن چشمانت
می میرم
قصه خواستنت
چونان رودی
در لابه لای اشعارم جاریست
و من از بام تا شام
با استشمام خیال عطر نفس هایت
درخت خشک احساسم را
جان می بخشم و
عشقم را زنده نگاه می دارم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,